۱۳۹۱/۱۰/۲۰

یک شب آخر

یک شب آخر دامن آه سحر خواهم گرفت
داد خود را زان مه بیدادگر خواهم گرفت

چشم گریان را به طوفان بلا خواهم سپرد
نوک مژگان را به خوناب جگر خواهم گرفت

۱۳۹۱/۱۰/۱۶

وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت

در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت
وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت

وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت

باز این چه شورش است که در جان واژه هاست
شاعر شکست خورده طوفان وازه هاست